مــــــــی پیــــــــــــــچم بـه پـــر و پـای ثانیه هـایـت ،،
تـا حتــــی نتــــوانــــــــی آنــــــــــــــــــــــــــــــــی !!
... بـــــــــی "مـــن" " بـــــودنـــــــــــــ" را ،،
زنــدگــــی کنـی !!
+نوشته
شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت1:0;توسط tina; |
|
از روزی که نامتـــ
ملکه ی ذهنمـــ شد،
احساســ می کنمــ جمجمه امـــ
با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...
+نوشته
شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت22:48;توسط tina; |
|
گاهـــی میبینـــی دور و بـــرت هیچکــــس نیـــست
+نوشته
شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت22:47;توسط tina; |
|
بـــﮧ ایـטּ کــﮧ בر مــحاصــ ـــره ﮮ تــ ــ ـو امــــ. ... !
+نوشته
شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت22:46;توسط tina; |
|
هــزار بـار آمـدم خطــت بزنم از قلبم
خود خودت را
یــادت را
اسمــت را
امــا
فقط قلبــم پر شد از خط خطی های عاشقانـه !
+نوشته
شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت22:45;توسط tina; |
|
در من
خون جریان ندارد !
تمامَـم ،
جبر ِ یخ زده ایست
به نام ِ زندگی
+نوشته
شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت22:45;توسط tina; |
|
+نوشته
شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت22:44;توسط tina; |
|
دلتنـــــگ کسی کـــــه گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاد... دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید... دلتنگ ِ خود َم... خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم اش کـرده ام ... گذشت، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم حالا یک بار از شهر می رویم یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست
+نوشته
شده در دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ;ساعت22:44;توسط tina; |
|
سـخـت تـر از نـبـودنـت و اشـک هـایـے کـه بـے اختـیار جـارے مے شونـد ... .
انـکار دوسـت داشتـنـت است ...
انـکار تـنهایـیـمــ ،
دیـدن غـرور خـرد شدهـ امــ ،
+نوشته
شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت13:41;توسط tina; |
|
کــور بــودم کــاش، تــا تــو نــزدیــک مــیآمــدی و دستــم را مــیگــرفتــی! نــه مثــل حــالا کــه چشــم، تنهــا جــای خــالــیات را مــیبینــد . . . .
+نوشته
شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت13:38;توسط tina; |
|
تمــــــام شعرهایم در وصف نیامدنت است ! نقــــــاش میشوم . . . و تا ابــــد نقش پـــرواز مــیکشم ... .
اگـــر روزی . . .
نـاگـهان . . .
ناباورانــــه سر برسـی . . .
از شاعر بودن . . .
استعفا میدهم . . .
+نوشته
شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ;ساعت13:36;توسط tina; |
|
من سرم را بالا می گیریم چون بازی را به کسی باختم، که با خیانت برده بود...
+نوشته
شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ;ساعت21:39;توسط tina; |
|
چه تلخ دلم شور میزند.... وقتی به چشم دیگران شیرین میشوی...!
+نوشته
شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ;ساعت21:20;توسط tina; |
|
خسته ام از این مواظب خودت باش ها ! تو اگر نگران من بودی ، نمیرفتی ! اگر می ماندی ، با یک نگاه ، با یک نفس ، مواظبم بودی پس نگران من نباش برو . . .
+نوشته
شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ;ساعت21:19;توسط tina; |
|
بگذار بگویند خسیسم !
.
.
من "دوستت دارم" هایم را
.
.
.
الکی ،
به جز تو ،
برای هیچ کس خرج نمی کنم . . .
+نوشته
شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ;ساعت21:19;توسط tina; |
|
ﭼﯿـﺰﮮ ﻧـﻮ ﺑﯿـﺂﻭﺭ , ﺣـﺮﻓـﮯ ﺗـﺂﺯﻩ , ﺟﻤـﻠــﮧ ﺍﮮ ڪﮧ ﺑــﮧ ﻫـﯿـﭻ ڪـﺲ ﻧﮕﻔـﺘــﮧ ﺍﮮ , ﺣـﺂﻝ ﻣـﺮﺁ ﺑــﮧ ﻫـﻢ ﻧـﺰטּ. . . ! ﺗـﻮ "ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺁﺭﻡ" ﻫـﺎﯾـﺖ ﺭﺁ , ﺑــﮧ ﻫـﻤــﮧ ﻣﯿﮕـﻮﯾـﮯ. . . !!!
+نوشته
شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ;ساعت21:18;توسط tina; |
|